کویر گاهی دل می بندی به یک سیگار
خاطرات باران خورده
هیچ نمیخواهم
دلتنگت که می شوم
کاش می شد تا افق پرواز کرد
دلتنگی که می اید به این سادگی ها من کویر خسته ام تویی نم نم بارون
سرگذشت دریائیست که به آفتاب دل بسته بود ...!!
میشود یارت
کنارت میماند درغمها،شادیها
درست مثل تو
که شریک غمهایم
یارشادیهایم شده ای
ومن دل می بندم
به یک پک ازسیگارت
هی رفیق یک پک هم بجای من بزن
صورت باران خورده
دست دردست هم
چه عاشقانه میدوند زیرباران
ومن خیس باران
محو تماشای توام
که هربار با باران می آیی
همانطورکه با باران رفتی
خوب امروز می خواهی میهمان کدام خاطره مان باشیم
جز یک بوسه
بوسه ای به گرمی آفتاب
به بلندای کوه
به روانی آب
به شیرینی عسل
به چسبندگی آهن ربا
بوسه ای که همچون صاعقه
برق شادی را درچشمانم بنشاند
و طوفانی بپا کند درقلبم
درست مثل بوسه های تو
به عکست پناه می آورم
خط به خط چهره ات را نوازش میکنم
صدای دلنوازت درگوشم می پیچد
می گویی دوستت دارم
به صورتت لبخند می زنم
وبساعت روی دیوار ملتمسانه نگاه می کنم
کاش زودترحرکت کنند این عقربه ها
آنها نمیدانند من دلتنگ یارم
حل مشکل را به عشق آغاز کرد
کاش می شد شعرماندن را سرود
با ظهورت یک غزل اعجاز کرد
کاش می شد لحظه های عشق را
بی ریا و با نگاه ابراز کرد ...
نمی رود پی کارش.....
نه با حرف ،نه به شعر ،نه با ترانه،....
دلتنگم ودیدار تو درمان من است
دلم برات تنگ شده کجائی ای مهربون . .
تقصیر همون حسوداست که حالا
هستی ما شده یکی بود یکی نبود...
Design By : Pichak |